نویسنده:
خالد مبارز
خبر:
دونالد
ترامپ رئیسجمهوری امریکا، بیتالمقدس را که اولین قبله و سومین مکان مقدس
مسلمانان میباشد،
به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت، و او در حالی که معاونش مایک پنس، او را
همراهی میکرد، با اشاره به مصوبۀ کنگرۀ این کشور در سال ۱۹۹۵م برای انتقال سفارت
ایالات متحده از تل ابیب به بیتالمقدس، تأکید کرد که: «زمان اجرایی کردن آن مصوبه
مدتها بود که به تأخیر افتاده بود. (منبع: شبکه سی ان ان)
تبصره:
یک
بار دیگر امت مسلمه شاهد تلخترین و ناگوارترین واقعه در قرن ۲۱ شد، بزرگترین لکۀ ننگ بر جبین یک ملیارد و هفتصد ملیون مسلمان. این
واقعه مرا به یاد داستان گاوی میاندازد که قبل از مرگش به شیر گفت: «من همان روزی کشته شدم
که تو گاو سفید را کشتی.»
در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو
و یک شیر با هم زندگی میکردند.
یکی از گاوها قهوهای
بود، یکی سیاه و دیگری سفید. با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی
چون آنها
سه گاو بودند، او جرأت نمیکرد
به سراغشان
برود، این بود که راهی پیدا کرد. روزی گاو سفید برای خوردن علف تازه، از جمع دوستان
خود دور شد، شیر رو به گاو سیاه و قهوهای کرد و گفت: این گاو سفید رنگ است. اگر
گذر یکی از مردم ده به این جا بیفتد، رنگ سفید او همه را متوجه خود خواهد کرد و
خانۀ امن ما به دست دشمن خواهد افتاد و یکی از ما زنده نخواهیم ماند. بهتر است من
این گاو سفید را بکشم و هر سه ما با خیال آسوده در اینجا زندگی کنیم.
بالاخره هر دو گاو راضی
شدند و وقتی گاو سفید بازگشت، شیر جستی زد و در یک لحظه او را از پای درآورد. چند
روزی گذشت، شیر منتظر فرصتی دوباره بود تا گاو قهوهای را تنها دید و به سراغ
او رفت و گفت: من و تو همرنگیم،
با هم برادریم؛ اما این گاو سیاه در میان ما غریبه است؛ اگر تو اجازه بدهی، او را
میکشم
و هر دو با هم تا آخر عمر، به خوبی و آرامش زندگی خواهیم کرد. گاو قهوهای فریب شیر را خورد و گاو
سیاه هم کشته شد. چند روز بعد، شیر گرسنه شد و با خیال آسوده به سراغ گاو قهوهای رفت. گاو مشغول علف
خوردن بود، شیر دور گاو چرخی زد و گفت: خوب حالا نوبت توست که کشته شوی.گاو قهوهای با حسرت به آسمان نگاه
کرد و گفت: «من همان روزی کشته شدم که تو گاو سفید را کشتی.»
بلی، این داستانی است که
میتوان
از آن صدها پند و اندرز گرفت، طوریکه
واقعیت امت مسلمه نیز به این داستان همخوانی دارد. اولین ضربهیی که کفار استعمارگر بر
پیکر امت مسلمه زدند، فروپاشی دولت مقتدر اسلامی(خلافت عثمانی) بود که در سال ۱۹۲۴م توسط مصطفی کمال اتاترک
به همکاری عدهای
از حکام خائن سرزمینهای
اسلامی سقوط داده شد.
به رسمیت شناخته شدن قدس
شریف منحیث پایتخت دولت یهود نیز دور از توقع نبود؛ چون کفار علیه اسلام ملت واحد
بهشمار رفته و هرازگاهیکه
فرصت مناسب بهچنگ می آورند، به نحو احسن از آن استفاده میکنند و طوریکه معلوم است، مقطع زمانی
کنونی بهترین فرصت برای اینکار
بهشمار میرفت؛
چرا که در اکثر سرزمینهای
اسلامی، جنگهای
نیابتی که از طرف کفار استعمارگر راهاندازی
شده اند، جریان دارد و خطرناکتر
از آن، دو قطبی شدن اسلام به شیعه و سنی که دولتهای ایران و سعودی اجراء
کنندۀ این سناریو هستند، می باشد.
این جفای بزرگ میتواند فرصتی برای مسلمانان
جهان باشد تا در جهت ایجاد وحدت حقیقی اسلامی(احیای دوبارۀ خلافت اسلامی) تلاش
نموده و اختلافات گوناگون مذهبی، ملیتی، قومی، نژادی و سلیقوی را کنار بگذارند و
خود را از وضعیت وخیمیکه
قرار دارند، بیرون بکشند.
این موضوع بیشتر احساس
مسئولیت حکام اسلامی را میطلبد
تا با یکجا
کردن اردوهای اسلامی عزت و شوکت از دست رفتۀ خویش و مسلمانان را برگردانند؛ اما
اگر همچنان
در تغافل به سر برند و اشغال قدس را نیز همانند تراژیدی برما و جنگهای خانمانسوز خاور میانه نادیده گرفته
و صرفاً به تقبیح نمودن و شعارهای پوچ و عوام فریبانه برای خاموش کردن احساسات امت
اسلامی اقدام کنند، جفاهایی بس بزرگتر
بر امت اسلامی روا داشته خواهند شد و اوضاع مسلمانان نگونتر خواهند شد. با این وجود نه تنها مایۀ ننگ نسلهای آینده بهشمار میروند؛ بل در دنیا و آخرت
خوار و زبون خواهند گشت و سرنوشتی بهسان سرنوشت قذافی، علی عبدالله وغیره حکام
خائن در انتظارشان خواهد بود.