آیا بنیادگرایی مخالف مدرنیزم است؟!
12/29/2017 | دیگران

    جالبیت   |  

4.8

5/


ارزیاب کنندګان:11

نویسنده: شهزاد
بر اساس لغت نامهِ فرهنگ معین، بُنیادگرایی از بن و بیخ گرفته شده است که به معنای اساس، ریشه، پایه و اصل استعمال می‎شود. در اصطلاح می‎توان گفت: بُنیادگرایی عبارت از پایبند بودن به اصول و اساس یک فکر است که می‎تواند این فکر یک عقیده دینی باشد یا یک نوع تفکر غیردینی؛ اما امروز به کسانی بُنیادگرا می‎گویند که پایبند به اصول دینی هستند.
در حقیقت تمام انسان‎ها براساس و اصول یک فکر پایبند هستند، فردی را ما پیدا کرده نمی‎توانیم که یک فکر را قبول داشته باشد؛ ولی به اصول و اساس آن فکر پایبند نباشد؛ به طور مثال: اصل و اساس عقیدۀ اسلامی را وجود خالقی در ماورایی هستی و دخالت وی در زندگی بشر به وسیلۀ کلام‎اش(قرآن عظیم الشأن) و ایمان به تمام کتُب، پیامبران و ملایکه وی و نیز ایمان به قضاء و قدر، خیر و شر و روز حساب می‎باشد؛ حالا مسلمانی‎که به این اصول عقیدۀ اسلامی پایبند نباشد، نمی‎توانیم به آن مسلمان بگوییم.
به همان ترتیب، اصل و اساس ایدیولوژی  لیبرالیزم راکه یک تفکر غیر دینی است، باور ضمنی بر وجود خالق، نفی دخالت خالق در زندگی بشر، منفعت در امور اقتصادی، آزادی مطلق انسان وغیره شکل می‎دهد؛ اما هیچ انسان لیبرالی را پیداکرده نمی‎توانید که پایبند بر این اصول لیبرالیزم نباشد. هم‎چنین اساس قاعدۀ فکری ایدیولوژی کمونیزم را مادیت، تکامل تدریجی و نفی ایده خلقت الهی بشر شکل می‎دهد و هیچ انسان کمونیستی را هم پیداکرده نمی‎توانید که پایبند بر این اصول نباشد.
مدنیت در لغت به معنای نو شدن، جدید شدن، تحول در اقتصاد، صنعت و تکنالوژی است که عام بوده مختص به فرهنگ خاصی نمی‎باشد، برخلاف مدرنیته که به عناصر درونی، فکری و فلسفی یک فرهنگ خاصی تمرکز دارد. مدنیت به ابعاد بیرونی فرهنگ که جزء تمدن بشری می‎شود تمرکز دارد و تمام انسان‎ها به اصول هر فکر یا فرهنگی که پایبند باشند، می‎توانند از مدنیت در جهت پیشرفت جامعه خویش استفاده کنند.
امروزه عدۀ متعصب از بُنیادگرایی تعبییر سنت‎گرای، نرمش ناپذیری جزم‎اندیشی و تک‎صدایی را داشته، آن را مخالف مدرنیزم می دانند و با تقلید کورکورانه‎ای که از غربی‎ها دارند، فکر می‎کنند که با سازش کردن، میانۀ حق و باطل را گرفتن، آزادی از نوع برهنگی و در کل زیر پا کردن اصول و اساس عقیدۀ خویش، می‎توان جامعه خویش را به سوی مدرنیزم سوق داد.
در حالی‎که اگر ما پیشرفت‎های تمدنی غرب را مورد بررسی قرار دهیم، آن پیشرفت‎ها حاصل زیر پا کردن اصول و اساس ایدیولوژی‎شان نیست، بلکه حاصل نظامی است که از عقیده و باورهای‎شان سرچشمه گرفته و تمام اصول و اساس ایدیولوژی‎شان را که بر آن باور مند هستند، در زندگی‎شان به صورت عملی تطبیق می‎کنند.
حال آن که مسلمانان با عقیده‌ی اسلامی در فضای دموکراتیک زندگی می‌کنند-که اساس اسلام و دموکراسی به کلی از هم متفاوت است- در عقیده به اساس و اصول اسلام باورمند هستند؛ ولی در عمل  اساس و اصول لیبرالیزم را بالای خویش تطبیق می کنند. مشکل بزرگی‎که مسلمانان را از قافلۀ تمدن به عقب کشانده تطبیق نظامی است که با عقیدۀ‎شان تطابق ندارد؛ چون در جامعه‌‎ای که نظام‎شان از یک ایدیولوژی و عقیدۀ‎شان از ایدیولوژی دیگر باشد، توانایی تنظیم زندگی را نداشته و منتج به پریشانی ‌فکری شده و مانع پیشرفت تمدنی در آن جامعه می‎شود.
بناً برای پیوستن به قافلۀ تمدن یا همان پیشرفت ؛ باید نظام زندگی ما مطابق با عقیدۀ ما باشد تا به آن‎چه باورمند هستیم، در زندگی ما تطبیق کند؛ یعنی با روی کار آوردن دولت اسلامی می‎توان به آن‎چه که باورمند هستیم، در زندگی خود تطبیق کنیم، که این حالت منتج به بیداری ‌فکری شده و جامعه را در عرصۀ ترقی و پیشرفت تمدنی سوق خواهد داد.
قرون وسطی یا هزار سال سیاه تمدن غرب، که دوران طلایی مسلمانان به شمار می‎رود، مصادیق زیادی از پیشرفت مسلمانان در آن وجود دارد که همه در نتیجۀ تطابق داشتن نظام و عقیدۀ مسلمانان بوده است.بنابر این، می‎توان با پایبند بودن به اصول و اساس اسلام و تطبیق آن‎ها در زندگی خویش، جامعه اسلامی را به سوی تمدن یا پیشرفت تمدنی سوق داد.


    جالبیت  
|  

4.8

5/


ارزیاب کنندګان:11



   ارسال نظر