روشنفکر کیست؟
06/20/2016 | احمد صدیق احمدی

    جالبیت مقاله   |  

4.7

5/


ارزیاب کنندګان:19

در عصر حاضر بسیاری ها روشنفکر را افرادی آگاه و بیدار از مسایلی می دانند که نظریات و دیدگاه های آن ها به مشکلات و نیازهای جامعه پاسخگوست. برای این که دانسته شود در واقع چنین است؛ در گام نخست باید شناخت که روشنفکر کیست؟
هر جامعه و مردم از خود فرهنگ و اعتقاداتی ویژه ای دارد. برای این که آن جامعه و مردم بتواند مشکلات خود را براساس فرهنگ و اعتقادات ویژه اش حل سازد، نیاز است تا افراد آن نخست آگاهی و احساس کامل از اعتقادات، واقعیت جامعه و مردم خود داشته باشند تا بتوانند در پهلوی شناخت مشکلات جامعه و مردم، خواست های درونی آن ها را درک نمایند؛ پس از آن گفته می توانیم که حد اقل به نیمی از مشکلات جامعه و مردم پی برده اند و برای حل نیمی از مشکلات دیگر عوامل، شرایط و معیارهای ضروری را مهیا می سازند. همین است که در جامعه و در میان مردم پیشرفت و حد اقل حل مشکل بوجود می آید. به قول اطبا(داکتران) تشخیص مرض در واقع حلِ نیمی از آن است، هرگاه یک مرض در گام نخست تشخیص داده نشود در واقع توصیه یی هر نوع ادویه به آن بی معناست.
با توجه به این در جامعۀ که ما در آن زیست می نمائیم و حتی در سایر جوامع اسلامی، عمده ترین مشکل ایجاد نابرابری میان افکار، اعتقادات و فرهنگ جامعه و مردم توسط کسانی است که در بیرون از این جوامع مغرضانه آموزش داده شده اند و بعد آنچه را که زیر عنوان پیشرفت، ترقی و ابتکار آموخته اند، بسوی جوامع ما یا به دلخواه خود و یا هم همراه با پروژه ای بزرگ وارد کرده اند. همین است که چنین افرادی بزرگ ترین تفاوت دیدگاه ها را میان جامعه و مردم بوجود آورده است. در چنین وضعیت نه تنها این که مردم و جامعه بسوی بیداری و پیشرفت حرکت نمی تواند بل مشکل بر بالای مشکل به میان می آید. در واقع همچو افراد از جامعه، مردم و حتی فرهنگ خویش بیگانه است و جامعه در نابسامانی.
افرادی از این قبیل هرچند شاید رشتۀ تحصیلی اش ظاهراً در همسویی با فرهنگ و اعتقادات مردم و جامعه بوده باشد، ولی نحوۀ آموزش و نیز طرز دیدگاهی که با خود آورده است، مربوط به فرهنگ و اعتقادات جامعه، محیط و مردم نیست. به دلیل این که در غرب همان گونه که جهان بینی و طرز دیدگاه آن ها پیرامون زندگی و حیات تنها منفعت و مادی گرایی مطلق است، هم چنین دین به عنوان قانون الهی بر خلاف قوانین بشری از هیچ ارزش و جایگاهی برخوردار نیست، مگر این که منحصر در محدوده یی بنام کلیسا باشد. پس با همچو آموزش هرچند بحث ها و نیز آموزه های فرهنگ و اعتقادات اسلامی به عنوان معلومات به بحث گرفته شود، ولی پی ریزی اصلی فکری مبتنی بر جهان بینی غرب و بیگانه گان است. بنابرین چنین افرادی نه تنها با جامعه، محیط و اعتقادات مردم خود سازگاری ندارد، بل افرادی از خود بیگانه است؛ پس بر همچو افراد گفته می شود روشنفکر!
موجودیت این گونه افراد در سرزمین های اسلامی گذشتۀ طولانی دارد، چنان که اولین افرادی از چنین روشنفکران کسانی بودند که برای بار نخست با تأثیر از نشنلیزم اروپایی بر تقسیم شدن خلافت میان اعراب و ترک ها نظر دادند. البته در آن زمان هدف آنان ظاهراً پیشرفت مسلمانان-اعراب و ترک ها- بود، اما در واقع این افکار افکاری بیگانه بود که برای بار نخست وارد قلمرو اسلامی شده بود که بزرگ ترین خنجر را بر پیکر نظام سیاسی واحد مسلمانان وارد نمود که تاکنون دامنه ی آن ادامه دارد.
البته این نوع آموزش و پیشکش نمودن طرز دیدگاه نه تنها در غرب بل در بسیاری از دانشگاه های معتبرِ سرزمین های اسلامی معمول گشته است، بنابرین بدون توجه به آن چنین طرز دیدگاهی را که ریشه اصلی بحران جامعه و مردم است، آموزش می دهند. در چنین شرایط زمانی که یک شخص مبتنی بر فرهنگ و اعتقادات بیگانه گان آموزش می بیند بزرگ ترین تأثیر را در وی بوجود می آرود، چنان که بر مبنای آن جهان بینی خود را آراسته می سازد و دیگران را هم به آن فرا می خواند.
بناً فرهنگ غرب که اساس آن بر جدایی دین از زندگی و نیز منفعت گرایی مطلق استوار است، علاوه بر آن مفکوره نشنلیزم آن کُشنده ترین نابرابری میان افکار، اعتقادات و فرهنگ جامعه و مردم ما را بوجود آورده است که توسط روشنفکران و از طریق آن ها حتی کار بالای پائین ترین لایه های جامعه و افرادی تأثیرگذار جریان دارد.
به همین علت است که واقعیت دولت به عنوان ساختار سیاسی اسلام امروزه در میان مسلمانان بر چارچوب اسلام و فقه اسلامی به مشاهده نمی رسد، در حالی که ساختار دولت در اسلام بگونه ای واحد است. دلیل بر این مسئله علاوه بر قرآن، احادیث و اجماع صحابه، در واقعیت زندگی مسلمانانی صدرِ اسلام بگونه ای واضح مشاهده می شود که ساختار دولت در اسلام واحد است، زیرا اصحاب کرام پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم بدون این که دست به جمع آوری قرآن، احادیث و یا چیزی دیگری بزنند به انتخاب خلیفه به عنوان حاکم واحد مسلمانان در چارچوب اسلام پرداختند. در حالی که برخی ها حتی در همان زمان پیشنهاد این را کرده بودند که باید یک حاکم از انصار و یک حاکم هم از میان مهاجرین به سرپرستی مسلمانان انتخاب گردد، ولی این مسئله در همان وهله ی نخست مردود دانسته شد.
بناً این گونه مسایلی مهمی که حافظ منافع، دین، ارزش ها، نوامیس، پیشرفت و ابتکار در جامعه اسلامی است به وسیله روشنفکران همراه با افکاری بیگانه گان بوجود آورده شد که چنین برداشت های را از میان مسلمانان بدور ساخت، در حالی که این گونه برداشت به عنوان ساده ترین برداشت در میان مسلمانانی صدر اسلام به چشم می خورد و بعدها قبل از آن که فرهنگ غرب وارد سرزمین های اسلامی گردد، به شگوفایی خود رسیده بود.
باتوجه به این زمانی که یک شخص به عنوان شخصِ تحصیل کرده-چه به سویه ای کارشناش ارشد و یا هم دوکتورا و اسلام شناس- وارد جامعه ی ما می شود، بعد برای این که مسلمانان را مبتنی بر واقعیت جاری-تقسیماتِ مرز، قوم، نژاد، مذهب و سرزمین و افکاری همچو: اسلام میانه رو؛ اسلام معتدل؛ اسلام با دموکراسی منافات ندارد؛ اروپا پیشرفت نمود به دلیل این که آن ها میان خود به تقسیم مرزها پرداختند؛ در اسلام هیچ توافق بر ساختار دولت و حکومت میان مسلمانان وجود ندارد؛ اسلام هیچ گاه حقوق بشر و حقوق زن را که امروزه در غرب مطرح است و نیز منشور سازمان ملل آن را پذیرفته رد نمی کند وغیره مسایل سر دچار می سازد و یا همچو مسایل را که آموزش دیده به عنوان راه حل مطرح می نماید، چگونه می توان سازگاری میان آنچه که جامعه و مردم به آن اعتقاد دارد و نیز برداشت هایی که از بیگانه گان وارد جامعه و مردم شده است برابری ایجاد نمود؟ زیرا واقعیت مشکلات جامعه و مردم چیزی دیگریست و احساس و برداشتی جناب روشنفکر چیزی دیگری؛ بنابرین جناب روشنفکر خود به ترکستان روان است، ولی مردم را متهم می کند که این راهی که شما می روید به ترکستان است!
همچنان این تأثیر در عصر حاضر تنها بر روشنفکران منحصر نمانده، بل در افکار بسیاری از کسانی که خود عالم به دین، فقه و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اند نیز سرایت کرده است. به همین خاطر بعضاً بجای تاختن به آنچه زیر عنوان جنگ، خشونت و ترور در سرزمین های اسلامی وجود دارد-بدون شک شاید برخی از آن را بعضی از گروهای اسلامی که خود را مبارز و جهادی می نامند قصداً و یا هم سهواً انجام دهند و این از امکان بدور نیست- اما این واقعی و عادلانه نخواهد بود که بدون شناخت واقعیتِ چنین قضایا که نقش گروهای جنگجوی اسلامی چقدر است و نیز نقش کفار اشغال گر و فرهنگ بیگانه گان چقدر، یک سره همه گروه های اسلامی را که اصلاً در چنین مسایلی دست ندارند، متهم به این کرد. روی همین علت چنین افکار علاوه بر روشنفکران وارد افکار برخی-نه همه- عالم نماها شده است.  
و اما روشنفکر؛ بدون شک خطرناک ترین خنجر را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد کرده است. پس بی مورد نیست که برنامه ها و مباحثی همچو: خلافت اسلامی ممکن ویا ممتنع؛ افغانستان، از اسلام حقیقت به اسلام هویت؛ اسلام معتدل و میانه رو؛ آیا ممکن است در اسلام دولت واحد اسلامی وجود داشته باشد؟ وغیره مباحث را طوری در جامعه مطرح و راه اندازی می نمایند که گویا آنچه را که در صدر اسلام و نیز فرهنگ مسلمانان قرن ها وجود داشت همه کهنه، نابکار و بدردی جامعه و مردم نمی خورد. اینست خنجری که روشنفکر علاوه بر کفار بر پیکر ما می کوبد. 


    جالبیت مقاله  
|  

4.7

5/


ارزیاب کنندګان:19



   ارسال نظر