چگونه تقسیم شدیم؛ مرزبندی جغرافیای سیاسی سرزمین های اسلامی, قبل و بعد از سقوط خلافت
(قسمت چهارم و پایانی)
مرزبندی جغرافیای سرزمین های اسلامی , بعد از سقوط خلافت
کشورهای جنوب آسیا
جزایر مالایا
"مسلمانان
زمان که در سال 711 هندوستان را فتح کردند، اسلام به جزایر مالایا راه یافت تا این
که در قرن پانزدهم قوت بیشتر گرفت، اما بعدها پرتغالی ها در راستای برنامه استعماری
خود در سال 1511 شهر مالاکا را به تصرف خود درآوردند و سلطان مالاکا به جنوب این
شبه جزیره و در ناحیه «جوهور» متواری شد. بعد از آن در سال 1641 هلندی ها این
منطقه را از دست پرتغالی ها گرفتند و خود سیاست های استعماری را ادامه دادند، اما
منافع هلند و انگلیس در این منطقه با ایجاد شرکت هند شرقی توسط انگلیس ها در سال
1800 به میان آمد."1 بعد از ورود انگلیس بر این جزایر سرانجام
تمام این سرزمین را مورد استعمار خود قرار داد تا این که بعد از خروج انگلیس ها از
آن این منطقه را به سه حصه: اندونیزیا، مالزیا و سنگاپور تقسیم نمودند. چنان که در
سال 1949 ابتدا اندونیزیا و در سال 1957 مالزیا و نیز در سال 1965 سنگاپور یکی پی
دیگر به عنوان کشورهای جداگانه از جزایر مالایا از هم جدا شدند.
پاکستان: سرزمین
پاکستان قبل از سال 1947 جزء از افغانستان و هندوستان بود. این منطقه قبل از ایجاد
هندوستان و افغانستان در سال 711 جزء از قلمرو دولت اسلامی به حساب می رفت، زیرا
اصحاب کرام این مناطق را در برابر خون خود فتح و شامل در قلمرو دولت خلافت ساخته
بودند، ولی بعدها ابتدا هند به علت تأسیس کمپنی هند شرقی توسط استعمارگران اورپایی
به تسلط انگلیس ها در آمد. انگلیس ها در شبه قاره هند در سال 1600 و در افغانستان
در سال 1839 نفوذ خود را گسترانیده بودند تا این که در سال 1947 به اثر مبازات
مسلمانان و هندوها، انگلیس ها در میان هندوستان و افغانستان کشوری را به نام
پاکستان ایجاد نمودند. پس از آن در سال 1971 مناطق شرقی که بنام پاکستان شرقی یاد
می گردید از پاکستان جدا شد و کشوری جدید بنام بنگلادیش بوجود آمد.
قاره افریقا
کشورهای افریقا شمالی(الجزایر، تونس، لیبیا، سودان)
الجزایر تا سال 1830 در تسلط عثمانی ها قرار داشت تا این که
فرانسه آن را اشغال نمود. به دنبال آن کشور تونس از طریق الجزایر که فرانسه آن را
اشغال نموده بود، به بهانه ترور عساکر فرانسوی از خاک تونس، آن را در سال 1881
اشغال کرد. درحالی که تا آن زمان سرزمین تونس جزء از دولت خلافت بحساب می رفت.
سرانجام ابتدا تونس در سال 1956 از استعمار فرانسه ظاهراً به استقلال رسید، به تعقیب
آن الجزایر. بعد از 130 سال اشغال با قربانی بیش از یک میلیون شهید از استعمار
فرانسه در سال 1962 ظاهراً صاحب استقلال شد.
سرزمین لیبیا "تا سال 1912 در تسلط عثمانی ها قرارداشت
و در همین سال بود که استعمار ایتالیا نیروهای عثمانی را در لیبیا شکست داد و آن
را اشغال نمود، ولی ایتالیا پس از شکست در جنگ جهانی دوم در سال 1951 ظاهراً به لیبیا
استقلال داد.
سودان: سودان تا سال 1954 جزء از خاک مصر بود و این سرزمین گسترده ای اسلامی قرن ها در
تسلط مسلمانان قرارداشت تا این که در سال 1954 عملاً بنابر مداخله مستقیم انگلیس
از مصر جدا گردید. سرزمین سودان تاکنون به همان حالتش باقی نمانده بل این بار امریکا
آن را بشکل پنجا پنجا میان مسلمانان در شمال-سودان شمالی و سودان جنوبی برای عیسویان-
در سال 2011 به دو حصه تقسیم نمود که سازمان ملل و سایر کشورهای غربی آن را عملاً
به رسیمت شناختند. سودان قبل از تقسیم شدناش به دو حصه(شمالی و جنوبی) از بزرگ ترین
سرزمین های مسلمان نشین در قاره افریقا به حساب می رفت.
کشورهای افریقا مرکزی(افریقا مرکزی، کنگو، اوگاندا)
افریقا مرکزی تا قبل از ورود استعمار اروپایی در تسلط دولت
اسلامی قرارداشت تا این که بعد از ورود استعمار فرانسه در اوایل قرن نوزدهم این
سرزمین در دام استعمار فرانسه افتاد. باوجود آن تاکنون پانزده درصد مردم افریقا
مرکزی را مسلمانان تشکیل می دهند. این کشور در سال 1960 از استعمار فرانسه ظاهراً به استقلال دست یافت.
هم
چنان سرزمین فعلی اوگاندا واقع در افریقا مرکزی تا قبل از ورود استعمار(1800) در
تسلط عثمانی ها قرارداشت، اما با ورود استعمار انگلیس، این سرزمین در سال 1894
مستعمره انگلستان شد تا این که سرزمین اوگاندا در سال 1962 از استعمار انگلیس
ظاهراً به استقلال دست یافت.
کشورهای شرق افریقا(سومالیا، اریتره، اتیوپی، جیبوتی)
کشورهای
کنونی اریتره، اتیوپی و جیبوتی در گذشته بنام حبشه یاد می گردید. این سرزمین نخستین
منطقه ی بود که دعوت اسلامی برای بار نخست در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم به
آن رسانیده شد. سرزمین حبشه سالیان متمادی جزء از قلمروهای دولت اسلامی بحساب می
رفت تا این که ابتدا استعمار انگلیس و بعد فرانسه در سال 1884 این مناطق را اشغال
نمودند. به دنبال آن ایتالیا در سال 1889 بخش های جنوبی آن را اشغال کرد. سرانجام
بعد از سال ها حاکمیت استعمار اروپایی، استعمارگران بعد از خروج این مناطق را به
ظاهر استقلال اما به کشورهای مختلف تقسیم نمودند. چنان چه در سال 1941 ایتالیا بعد
از شکست، ظاهراً سرزمین اتیوپی را مستقل اعلام نمود و در سال 1960 سومالیا از انگلیس
و ایتالیا نیز ظاهراً به استقلال دست یافت. بعد از آن جیبوتی در سال 1977 از
استعمار فرانسه ظاهراً مستقل اعلام گردید، و در سال 1993 اریتره که بخش از سرزمین
اتیوپی بود بنابر خواست ایتالیا از اتیوپی جدا شده و ظاهراً به استقلال رسید.
کشوهای
جنوب شرق افریقا(تانزانیا، مالاوی)
تانزانیا
سرزمینی است که مسلمانان اسلام را برای نخستین بار در سال 700 به این منطقه رسانیدند،
اما بعد از ورود استعمار پرتغال در سال 1500م، به این سرزمین گسترش دعوت به شرق و از آنجا به جنوب افریقا متوقف گردید. پس از آن در
سال 1885 این سرزمین مورد استعمار آلمان قرار گرفت تا این که بعد از جنگ جهانی اول قیمومیت این منطقه از طرف سازمان ملل به انگلیس
واگذار شد. سرانجام استعمار انگلیس در سال 1961 ظاهراً به این سرزمین استقلال داد،
اما در همسایگی تانزانیا سرزمین مالاوی نیز در سال 1891 مورد استعمار انگلیس
قرارگرفت تا این که در سال 1964 انگلیس ظاهراً آن را مستقل اعلام نمود.
کشورهای غرب افریقا(مراکش، موریتانیا، نیجریه)
مراکش(المغرب) و موریتانیا از مناطق می باشند که برای بار
اول اسلام در سال 708 توسط «موسی بن نصیر» به آنجا برده شد. سرزمین مراکش در ابتدا
مغرب الاقصی، و موریتانیا بنام شنقیط یاد می گردید.
سرزمین مراکش تا سال 1884 جزء از قلمرو دولت عثمانی بود و بعد از آن ابتدا اسپانیا
و بعد فرانسه(1912) آن را اشغال نمود تا این که در سال 1956 ابتدا مراکش و در سال
1960 موریتانیا از استعمار فرانسه ظاهراً به استقلال دست یافت.
اما
سرزمین کنونی نیجریه یکی از پر چمعیت ترین کشور غرب افریقا به حساب می رود.
این سرزمین قرن ها در تسلط دولت اسلامی قرارداشت، اما با ورود استعمار بر این سرزمین
سرانجام نیجریه در سال 1880 مورد اشغال و استعمار انگلیس قرارگرفت. باوجود قرن ها
حضور استعمار تاکنون بیشتر از 50 درصد مردم نیجریه را مسلمانان تشکیل می دهند.
سرزمین نیجریه در سال 1960 ظاهراً از استعمار انگلیس به استقلال رسید که تاهنوز در
این منطقه میان مسیحیان و مسلمان بر سر تسلط کامل بر این سرزمین، کمکش های زیادی
صورت گرفته است.
نتیجه گیری
باید به این نکته پی برده باشیم که مرزبندی های کنونی جهان،
زاده اسلام و مسلمین نیست؛ حتی در گذشته های تاریخی عرف جهانی میان امپراتوران و
قدرت های جهانی این گونه نبود. بناً ابتدای ایجاد این مفکوره را می توان از
استقلال کلیسای پروتستانت از کلیسای کاتولیک و بعد از آن ایجاد مفکوره «نشنلیزم»
در اروپا عنوان نمود، و بعد از آن این مفکوره بنابر توسعه طلبی امپراتوری پروس
وارد مبحث سیاسی گردید. بناً این روند آغازی بود که غرب و در رأس اورپای استعمارگر
سرنخش را بافت و امریکا عملاٌ با استعمار نوین آن را به پایه ای اکمال رسانید.
بگونه ای که استعمار اروپایی بر علاوه اشغال و استعمار قاره افریقا، آسیا و سایر
سرزمین های اسلامی نیز مباردت نمود، ولی ترویج این مفکوره در میان مسلمانان زمانی
گسترش یافت که امریکا بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان قدرت برتر جهان خواستش این
بود که مستعمرات اروپا را به نحوی به چالش بکشد تا آن را عملاً خود در دست گیرد. این
مسئله زمانی به اجرا درآمد که قدرت سیاسی مسلمانان به رهبری عثمانی ها از هم پاشیده
بود.
امریکا جهت برنده شدن در این سیاست، مفکوره آزادی و استقلال
خواهی را در سیاست خارجی اش پیشه نمود. چنان چه برای ملت های جهان اعلام داشت که
امریکا در جهان خواهان آزادی و استقلال طلبی ملت ها می باشد. امریکا با این سیاست
تمام ملت ها را علیه استعمار اروپایی شورانید و خود به عنوان برندۀ میدان ظاهراً
از استقلال این سرزمین ها به گرمی استقبال نموده نفوذش را بگونه سیاسی از طریق تعیین
حُکام مزدور داخل این سرزمین ها نمود. همان بود که اروپائیان در برخی از مناطق جهت
کاهش این تبلیغات به امریکا سهم قایل شدند و در برخی از مناطق دیگر مجبوراً از
مستعمرات خود خارج شوند.
این مسئله را می توان به ترویج مفکوره استقلال خواهی کشورها
در تمام مستعمرات اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم(1945) به خوبی مشاهده نمود. به این
معنی که اکثر مستعمرات اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم ظاهراً به استقلال دست یافتند.
درحالی که این استقلال خواهی در حقیقت رهایی از چنگال استعمار کهن اروپایی به
چنگال استعمار نوین امریکایی بود، ولی امریکا این مسئله را به آزادی ملت ها و
کشورهای مستقل پیوند زد. از اینجا بود که مسئله ایجاد مرزها در تمام مستعمرات
اروپایی تحت عنوان کشورهای مستقل همرا با جغرافیای سیاسی عملاً رواج یافت.
به همین علت بعد از سقوط خلافت اسلامی با مشاهده به نقشه
جغرافیای سیاسی سرزمینهای اسلامی بویژه در خاورمیانه و شمال افریقا دیده می شود
که جغرافیای سیاسی این کشورها یا بشکل مثلث و یا مستطیل و یا هم به شکل منحنی را
بخود گرفته اند که در ترسیم این جغرافیایی سیاسی اصلاً مسلمانان نقشی نداشته اند،
بل این کفار بودند که آن را به دلخواه خود تقسیم، تعیین و سرانجام ترسیم نمودند.
به امید آن روزی که قدرت سیاسی مسلمانان دوباره زنده گردد، زیرا در نبود آن قوت و
قدرت سیاسی-نظامی مسلمانان هیچ گاهی به معضلات گستردهای کنونی نقطه پایان نخواهند
گذاشت. بناً این اولین و سنگین ترین معضلی است که مسلمانان را از یک پارچه شدن
بدور نگه داشته است، در غیر آن ما مسلمانان دیگر هیچ نقطه ی ضعفِ را در خود نداریم
که آن منجر به جدایی ما گردد، مگر مرزبندی های کنونی که غرب آن را ترسیم نموده و
از آن سخت پاسبانی می نمائید.
پایان
منبع: آشنایی با کشورهای اسلامی 2 مالزی؛ گرآورنده: محمد
هادی فلاح زاده 1383