ایالات متحده امریکا و آیندۀ افغانستان
11/26/2017 | احمد صدیق احمدی

    جالبیت   |  

5.0

5/


ارزیاب کنندګان:4

نهادهای رسمی، روزنامه‎ها و مراکز سیاسی-فکری غرب همواره بر نقش امریکا و ناتو در بحران افغانستان و نیز پهلوی‎های آن پرداخته‎اند. تنها چیزی که کمتر به آن پرداخته شده آیندۀ افغانستان است که امریکا سرانجام از این کشور چه می‎خواهد و با حضورِ بدون قیدوشرط آیندۀ افغانستان به کجاد خواهد انجامید؟
تداوم جنگ و گستردگی بحران از یک‎سو و نیز دخیل بودن قدرت‎های منطقه و جهان از سوی دیگر، پیچیدگی این بحران را بیشتر ساخته که برای بسیاری ابهام و سردرگمی را بوجود آورده است. چنین وضعیت و نیز دشواری‎های ناشی از آن هرچیز را برای مردم به بحران مبدل کرده است. بیکاری، فقر، فساد، تجاوز و غیرِ قابل تحمل این‎که ناامنی و جنگ روزانه ده‎ها تن را قربانی می‎گیرد.
کشورهای اروپایی-بویژه انگلستان، فرانسه و آلمان- و نیز کشورهای عربی از جمله عربستان، امارات، قطر، سازمان ملل و ترکیه بارها و بارها در بحران کنونی افغانستان دخیل ساخته شده‎اند، ولی هیچ کدام کاری نکرده‎اند که گفته شود نقش آن‌ها می‎تواند آیندۀ روشنی را ترسیم نماید. در افغانستان تاکنون دولت و شورای عالی صلح هیچ تأثیری بر جلوگیری و حتا در کاهش این بحران نداشته است.
در این اواخر روسیه، چین و ایران در تلاش اند تا یکجا با پاکستان به این بحران راه حلی را دریابند، در مقابل امریکا با اعلام استراتیژی جنوب آسیا بر نقش هندوستان در افغانستان تأکیده نموده است. در واقع شانزده سال حضور امریکا و ناتو ظاهراً برای ریشه کن سازی گروه‎های طالب، شبکه حقانی و پس از 2014 داعش بوده است که کشورهای روسیه و چین هم ظاهراً برای یک طرفه نمودن این بحران بویژه وحشی‎گری‎های داعش دست‎وآستین بر زده‎اند. با توجه به این، چرا و چگونه دخالتِ نظامی، سیاسی، اقتصادی و استخباراتی این همه قدرت‎های بزرگ و کوچک تاکنون نتوانسته بر پایان این بحران و حد اقل آیندۀ روشن آن تعریفی ارائه نماید؟
قضیه به این سادگی به پیش نمی‎رود؛ از اهداف پنهانِ استراتیژی جنوب آسیایی ترامپ معلوم است که امریکا تلاش دارد کشورهای بزرگ منطقه، از جمله روسیه، چین و ایران را در بحران افغانستان مستقیماً دخیل سازد. این مسئله آیندۀ بحران افغانستان را از هر زمانی دیگر پیچیده‎تر می‎سازد. علاوه بر آن در استراتیژی ترامپ اهداف پنهان دیگری هم وجود دارد که آن نقش بیشتر هند است، پاکستان اما بیشتر از هر زمان دیگر بر نقش هندوستان در افغانستان نگران می‎باشد.
چه نیازی وجود داشت که امریکا در چنین شرایط برای هندوستان در بحران افغانستان نقشِ بیشتری را قایل شود، درحالی‎که هند هیچ‎گونه نقش مؤثری را که بتواند به بحران کنونی پایان دهد در اختیار ندارد مگر این‎که به برخی همکاری‎های اقتصادی دست یازد، این درحالیست که بحران افغانستان تنها بحران اقتصادی نیست، بلکه این کشور در دامان جنگِ تمام عیار می‎سوزد؟
استراتیژی ترامپ تنها بر محور پایان جنگ در افغانستان نمی‎چرخد که رهبران افغان ناسنجیده از آن استقبال کردند، بلکه محور استراتیژی ترامپ بر مهارِ چین-که برخی‎ها تاکنون در افغانستان به این نتیجه نرسیده‎اند- می‎چرخد. این مسئله باعث شده است که تأکید بر روابطِ نزدیک با هندوستان و نیز زیر فشار قراردادن پاکستان بینجامد.
این واقعیت را می‎توان از استراتیژی، برنامه‎های سیاسی و نیزگفته‎های مقامات بلند پایه‎ی امریکا پی برد. چنان‎چه "جان مک‏کین" سناتور کار کشته و تأثیرگذار امریکا چندی قبل صراحتاً بیان داشت: «ما باید به آنان(پاکستانی‎ها) بگوییم که شما باید یک گزینه را در پیش گیرید. نفوذ چین در حال افزایش است، این یک چالش بسیار سخت است که ما با آن‎ها روبرو هستیم. ما باید هر کاری را انجام بدهیم و برای پاکستانی‎ها بگویم که ببینید به ما کمک کنید یا ما مجبور هستیم رابطه مان را با شما تغییر دهیم.» http://www.etilaatroz.com/53718))
اما نقش کشورهای عربی، ترکیه و سازمان ملل بر محور آن‎چه می‎چرخد که امریکا هر زمانی که خواست از گزینه‎های فوق استفاده می‎نماید؛ آن‎چه که هر یکی از کشورهای عربستان، امارات، قطر، ترکیه و سازمان ملل در زمان مشخص نقش خود را بازی نموده‎اند. در این میان کشورهای اروپایی نقش و تأثیرگذاری خود را دارند، ولی به اندازۀ نیست که امریکا در بحران افغانستان نقشه‎سازی می‎نماید. روسیه و چین اما تاکنون بگونۀ یکنواخت در برابر استراتیژی امریکا ایستاده‎اند.
در شانزده سالِ گذشته تنها چیزی که می‎توان از استراتیژی سه رئیس جمهور پیشین امریکا به شمول دونالد ترامپ پیدا نمود، تداوم و دنبال نمودن جنگ است. چنان‎که جورج بوش با ارسال صدها نیروی نظامی جنگ را در افغانستان آغاز نمود، پس از آن اوباما با افزایش 120 هزار نیرو این جنگ را به اوج‎اش رسانید، ولی نتوانست-و یاهم نخواست- به طولانی‎ترین جنگِ امریکا نقطۀ پایان گذارد؛ سرانجام دونالد ترامپ با اعلام استراتیژی جنوب آسیایی‎اش گفت: «پس از این در پی ملت‎سازی در افغانستان نیست، و تنها هدفش نابودی ترویستان[و جنگ] می‎باشد.» https://www.cfr.org/article/why-time-right-talk-taliban))
با توجه به این، در سطح کلان امریکا استراتیژی مهارِ چین را به پیش می‎برد و اما در سطح کوچک‎ترِ آن افغانستان در رقابت میان جنگ استخباراتی و گرمِ هند و پاکستان می‎سوزد. افغانستان ادعا دارد که پاکستان گروه‎های تروریستی را حمایت، تجهیز و به افغانستان ارسال می‎نماید، پاکستان اما با رد این اتهامات از نقش بیشتری برخی کشورها در افغانستان-که منظورش هندوستان است- نگرانی جدی دارد؛ چنان‎چه پاکستان ادعا دارد که هند از آزادی‎خواهان بلوچ در پاکستان پشتیبانی می‎نماید.
در واقع هردو ادعا درست به نظر می‎رسد؛ افغانستان از گروه‎های تشویش دارد که نظامیان پاکستانی به اهداف و پروژه‎های مختلف و از گذشته‎های دور-حتا از زمان جهاد- تاکنون از آن‎ها حمایت می‎نماید. پاکستان اما شدیداً از حمایت آزادی‎خواهان بلوچ در قلمروش نگران است. بر اساس برخی از آمار در صورت آزادی بلوچستان از پاکستان، این منطقه بسانِ کشورهای عربستان و کویت نفت تولید خواهد نمود.
قدرت‎های فوق همه یک طرفِ بحران افغانستان می‎باشند، اما در سوی دیگر گروه‎های مخالف جنگجو قرار دارد که تاکنون برای گفتگو با داعش هیچ گونه برنامه‎ای اعلام نشده است، و اما طالبان افغان که شاخۀ حقانی را نیز رهبری می‎نماید در محافل غیر رسمی و حتا اعلامیه‎های رسمی از آمادگی برای گفتگو تمایل نشان داده‎اند، جانب مقابل بویژه امریکا تاکنون تصمیم بر پایان جنگ و درگیری ندارد؛ روی همین بارها مقامات بلند پایه‎ای امریکا بر هجوم نظامی تأکید می‎دارند. چنان‎چه بر مبنای استراتیژی جدید ترامپ بر نیروهای امریکایی اختیارات زیادی داده شده است، و در آخرین مورد جنرال نیکلسون از افزایش حملات هوایی و نیز استفاده از بم‎های B52 بر مواضع مخالفان خبر داده است؛ مگر در ظاهر برای رسانه‎ها از سرکوب شدید شورشیان توسط نیروهای افغان سخن می‎گوید، آن‎چه که با گذشتِ نزدیک به دو دهه دولت قادر نشده تا از انفجار، قتل و کشتار خونین در کابل بطور کلی جلوگیری نماید.
با توجه به این، آیا افغانستان برای امریکا جز پایگاه نظامی و میدان بازی سیاسی بیشتر از این اهمیت خواهد داشت؟ شواهد و واقعیت‎ها در شانزده سالِ گذشته و نیز پیمان شکنی‎های بین المللی امریکا نشان می‎دهد که افغانستان نزد امریکا هیچ اهمیتی بیشتر از آن‎چه که گفته شد ندارد. چنان‎چه در شانزده سال حضور امریکا و ناتو گروه‎های مخالف مسلح تاکنون بیشترین مناطق را در اختیار دارند.
بر اساس گفتۀ برخی از اعضای پارلمان و نیز اعلام شواهد از سوی برخی کشورهای منطقه، طیارات مشکوک در ولایات شمال همواره نشست و برخاست داشته است. هم‎چنین حملات نظامی پاکستان از چندین سال بدین‎سو در جنوب افغانستان جریان دارد، اما دولت با حضور داشت امریکا و ناتو بارها به سازمان ملل شکایت می‎نماید؟! با گذشتِ نزدیک به دو دهه نیروهای نظامی و هوایی افغانستان از کم‎ترین و پائین‎ترین تجهیزات و امکانات نظامی برخوردار اند. چه چیز بیشتر از این می‎تواند آیندۀ نامعلوم با هم‎پیمانِ یک‎طرفه و پیمان شکنِ جهانی را نشان دهد؟
دخیل بودن تعداد زیاد کشورها و نیز سازمان ملل و نهادهای جهانی در بحران افغانستان گستردگی بحران را نشان نمی‎دهد، زیرا بحران افغانستان از داخل با گروه‎های طالب، شبکه حقانی و نیز تعداد محدود از نیروهای داعش که به گفتۀ روس‎ها می‎شود آن را پروژه امریکایی نامید، پشتیبانی می‎شوند؛ و اما در سطح منطقه بدون شک پاکستان به عنوان هم‎پیمان استراتیژیک امریکا از شانزده سالِ گذشته تاکنون از برخی گروه‎ها حمایت می‎نماید. پس آیا امریکا با این همه نظارت هوایی و زمینی نمی‎تواند بر این دو گزینۀ داخلی و منطقه‎ای فایق آید؟
به نظر می‎رسد که امریکا فراتر از این سرگرم دنبال نمودن استراتیژی مهارِ چین است، از همین‎رو در همسایگی‎اش هند از هر لحاظ می‎تواند در این استراتیژی برای امریکا مؤثر واقع شود. چنان‎چه چین از لحاظ پیشرفت و توسعۀ اقتصادی و نیز افزایش بودجه نظامی پس از امریکا بیشترین توانمندی جهانی را داراست. از همین‎رو امریکا حتا می‎خواهد این کشور را علاوه بر روسیه بگونۀ در بحران افغانستان دخیل سازد که دیدگاه جهانی‎اش معطوف به بحرانِ هم‎مرز با منطقه بحرانی ترکستان شرقی گردد. افغانستان اما نقش بیشتر از پایگاه نظامی و میدان بازی سیاسی را ندارد، و اما حاکمان آن به غلامانی می‎ماند که روزی اربابش به بهای ناچیز آن‎ها را ترک خواهد نمود؛ آن‎چه که برخی‎ها حتا آن را به "قطی پیپسی" تشبیه کرده‎اند؛ و این تجربه‎ایست عبرت انگیز برای صاحبان خرد. 


    جالبیت  
|  

5.0

5/


ارزیاب کنندګان:4



   ارسال نظر